احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یک دست . ابن خلیل نقشبندی جوریانی . یکی از مشایخ صوفیه ٔ نقشبندیه . او در مکه ٔ مکرمه مجاور بوده است و اهل طریقت آن نواحی را بدو اعتقاد نیکو بوده و کرامات بدو نسبت میکردند. وفات وی در 1119 هَ . ق . بمکه ٔ مکرمه بود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن منصور بیهقی ، مکنی به ابوبکر. یکی از علماء و محدثین مائه ٔ پنجم هجری است . او بنشابور میزیست و ابوزکریا یحیی بن عبد...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن منصور حنظلی ، ملقب به زاج . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منصور سمعانی ، مکنی به ابوالقاسم . او راست : کتاب روح الارواح .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المنعم طاووسی ، ملقب برکن الدین . یکی از بزرگان صوفیه ٔ دمشق است و به سال 704 هَ .ق . درگذشته است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منوچهر همدانی .شاعری از مردم ایران معاصر قهیرالدین فاریابی و افضل الدین خاقانی و اثیر اخسیکتی و مداح اتابک قزل ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منیربن احمدبن مفلح ابوالحسین الاطرابلسی الشاعر الرفاء، ملقب بمهذب الملک یا مهذب الدین عین الزمان . مولد او به سا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مودودبن یوسف الچشتی (خواجه ...). یکی از کبار مشایخ صوفیه . صاحب نفحات گوید: وی بعد از پدر بمقام او نشست و مقبول...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 305).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی .
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی ، از بنی موسی . او راست : کتاب الحیل . کتاب بین فیه بطریق تعلیمی و مذهب هندسی انه لیس فی خارج کرة الکواکب ...