اختیار آمدن
نویسه گردانی:
ʼḴTYAR ʼAMDN
اختیار آمدن . [ اِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گزیده آمدن : وزرای انوشیروان در مُهمی از مصالح ملک اندیشه همی کردند.و ملک همچنین تدبیری اندیشه کرد بزرجمهر را رأی ملک اختیار آمد. (گلستان ). یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم بعلّت آن اختیار آمده است . (گلستان ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.