اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اخر

نویسه گردانی: ʼḴR
اخر. [ اُ خ ُ ] (ع اِ) پس ، ضد قدم . گویند شقه اُخُراً و من اُخُر؛ درید آنرا از پس . و جاء اخراً؛ آمد پس همه . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سنگ آخر. [ س َ خ ُ ] (اِ مرکب ) آخر سنگ : روز دیگر آن فقیر بوفای وعده بدانجا رفت از کاروان اثر ندید نگاه کرد سنگ آخر نمانده بود. (تاریخ جدی...
چاه آخر. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 6 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده . جلگه و گرمسیر اس...
تهی آخر. [ ت َ / ت ِ / ت ُ خ ُ ] (ص مرکب ) مبتلای قحطی آب و دانه . مقابل چرب آخر. (آنندراج ).گذاشته شده بی آب و دانه . (ناظم الاطباء) : گاودوش...
آخر کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بپایان رسانیدن .
ماقبل آخر. [قَ خَ/خِ]. (ص.مر.). یکی پیش از آخری/آخرین. یکی مانده به آخر. در انگلیسی: last but one
آخر رستم . [ خ ُ رِ رُ ت َ ] (اِخ ) نام محلی بوده در نزدیکی ری : سلطان از انبط برفت و بدر ری به آخر رستم فرود آمد، عباس به اردهن گریخت . (...
نفس آخر. [ ن َ ف َ س ِ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخر نفس . دم واپسین . نفس بازپس . نفس بازپسین . نفس واپسین .- تا نفس آخر ؛تا دم مرگ . تا...
آخر سنگین . [ خ ُ رِ س َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخورِ سنگین . آخری که در آن کاه و علف نباشد. || جایی که در آن حاصل ونفعی نبود. (از برها...
به سیم آخر زدن دوراندیشی / احتیاط / ملاحظه / رودربایستی را کنار گذاشتن و با بی پروایی دست به کاری زدن یا با تن به خطر دادن مثال: - هرچه دم دهانش آمد ب...
آخر کتل ناسخند. [ خ ِ ک ُ ت َ ل ِ خ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه لارببستک میان برکه یوزه و انوه در 449هزارگزی شیراز.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.