اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ادا

نویسه گردانی: ʼDʼ
ادا. [ اَ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی ، غمزه . عشوه . ناز. بشک . خوبی حرکات معشوق . (غیاث اللغات ): خوش ادا. || رمز. اشاره . (غیاث اللغات ) :
هرچه در خاطر عاشق گذرد میدانی
خوش ادایاب و ادافهم و ادادان شده ای .

صائب .


|| حالتی چون خشم و کراهت بتصنع.
- امثال :
آدم گدا اینهمه ادا !
گاهی به ادا گاهی به اصول ، گاهی به خدا گاهی به رسول .
|| آواز. (غیاث اللغات ).
- ادا درآوردن ؛ بتصنع حالتی چون خشم و کراهت و مانند آن نمودن .
- ادای کسی را درآوردن ؛ او را بازخمانیدن . بازخمانیدن او. شکلک ساختن بر کسی . لوچانیدن او را. والوچانیدن او را. تقلید کردن کسی را به استهزاء.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عداء. [ ع ِ ] (ع اِ) سنگی نازک که بدان چیزی را بپوشانند. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). در محیط المحیط عِدو را بدین معنی نوشته و گوید جمع آن...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.