اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ادب کردن

نویسه گردانی: ʼDB KRDN
ادب کردن . [ اَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأدیب . (تاج المصادر بیهقی ). تعریک . تنبیه کردن . سیاست کردن . مؤاخذه خلاف و گناهی را :
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچکس این بی ادبانرا ادبی .

منوچهری .


ادب آموز گرْت می باید
که زمانه ترا ادب نکند.

؟ (از مقامات حمیدی ).


بی محابا همی کند چو خران
ادب الکندمان بغیر بزاق .

انوری .


هرآینه ترا ادب باید کرد. (تجارب السلف ).
نه امروز است سودای جنون را ریشه در جانم
بچوب گل ادب کردی معلم در دبستانم .

صائب .


- امثال :
سگ را پیش یوز ادب کنند . (امثال و حکم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.