ادم
نویسه گردانی:
ʼDM
ادم . [ اَ دَ ] (اِخ ) ناحیه ای نزدیک هجر از سرزمین بحرین . || موضعی نزدیک ذی قار و هامرز آنجا بقتل رسید. (معجم البلدان ). || بقول نصر موضعی است نزدیک عمق و یاقوت گوید گمان میکنم که کوهی است . (معجم البلدان ). || ناحیه ای از عمان . شهری بعمان . (دمشقی ). از نواحی عمان شمالی مجاور شِملیل و آن ناحیه ٔ دیگریست از عمان نزدیک بحر. (معجم البلدان ). || اولین منزل از واسط در راه حجاج و آن چشمه ایست . || از قراء یمن و از اعمال صنعاء است . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
آدم شناس . [ دَ ش ِ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، آدمی شناس . آنکه اخلاق و سریرت مردم از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان شناسد.
اشتره آدم . [ ] (اِخ ) از رستاق سراجه واقع در قم . (تاریخ قم ص 136). و همان مؤلف ذیل سراجه (ص 114) آرد: اشتره آدم . ۞
حله ٔ آدم . [ ح ُل ْ ل َ / ل ِ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رنگ سبز است . (شرفنامه ٔ منیری ).
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ناگونجاوی nāgunjāvi (کردی)***فانکو آدینات 09163657861
عدم ملکه . [ ع َ دَ م ِ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام تقابل است یعنی عدم آنچه در شأنش وجود است و به عبارت دیگ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فقدانِ تمرکز، نَبودِ تمرکز، هوش پرک، پرتِ حواس
عدم مطلق . [ ع َ دَ م ِ م ُ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عدم مطلق مقابل عدم ملکه است که شأنیت وجود دارد. (از شفا ج 2 ص 527).
عدم خانه . [ ع َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جهان نیستی . عالم قبل از وجود. || عالم بعد از وجود : خلوت خود ساز عدم خانه رابازگذار این ده ویر...