ادم
نویسه گردانی:
ʼDM
ادم . [ اَ دَ ] (اِخ ) ناحیه ای نزدیک هجر از سرزمین بحرین . || موضعی نزدیک ذی قار و هامرز آنجا بقتل رسید. (معجم البلدان ). || بقول نصر موضعی است نزدیک عمق و یاقوت گوید گمان میکنم که کوهی است . (معجم البلدان ). || ناحیه ای از عمان . شهری بعمان . (دمشقی ). از نواحی عمان شمالی مجاور شِملیل و آن ناحیه ٔ دیگریست از عمان نزدیک بحر. (معجم البلدان ). || اولین منزل از واسط در راه حجاج و آن چشمه ایست . || از قراء یمن و از اعمال صنعاء است . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اطمینان نداشتن. این واژه عربی است و پارسی آن ناویشرام است
سرعطسه ٔ آدم . [ س َ ع َ س َ ی ِ دَ ] (اِخ ) کنایه از عیسی علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ).
آدم آخر، آدم دوم یا آدم جدید یکی از القابی است که در عهد جدید به عیسی ناصری داده شدهاست. عیسی در عهد جدید دو مرتبه به صراحت با آدم مقایسه شدهاست.[۱]...
گلگونه ٔ ادیم آدم . [ گ ُ ن َ / ن ِ ی ِ اَ م ِ دَ ] (اِخ ) یعنی سرخ کننده ٔ روی آدم که کنایه از حضرت رسالت پناه محمدی صلوات اﷲ علیه باشد. (...