اذل
نویسه گردانی:
ʼḎL
اذل . [ اَ ذَل ل ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ذلّت . ذلیل تر. (غیاث اللغات ). خوارتر : 5ندانستند [ کدخدایان غازی اریارق ] که چون خداوندان ایشان برافتادند اذل ّ من النعل و اخس ّ من التراب باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 219). سرجمله ٔ حیوانات شیر است و کمترین و اذل ّ جانوران خر. (گلستان ).
- امثال :
اذل ّالناس معتذر الی لئیم .
اذل ّ ممن بالت علیه الثعالب .
اذل ّ من البذج .
اذل ّ من البساط .
اذل ّ من الحذاء .
اذل ّ من الرداء .
اذل ّ من السقبان بین الحلائب .
اذل ّ من الشسع .
اذل ّ من النعل .
اذل ّ من النقد .
اذل ّ من الیعر .
اذل ّ من اموی بالکوفة فی یوم العاشوراء .
اذل ّ من بعیر سانِیةَ .
اذل ّ من بیضةِالبلد .
اذل ّ من حمارِ قَبان .
اذل ّ من حمار مقید .
اذل ّ من حُوار .
اذل ّ من عیر .
اذل ّ من فقع بقرقَرَة .
اذل ّ من قرادبمنسم .
اذل ّ من قرملةَ .
اذل ّ من قَمع .
اذل ّ من قیسی ّ بحمص .
اذل ّ من وَتد بِقاع .
اذل ّ مِن یَد فی رَحِم .
رجوع به مجمعالامثال میدانی شود .
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
عضل . [ ع ِ ] (ع مص ) به ستم بازداشتن زن را از شوی کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَضْل . رجوع به عَضل شود.
عضل . [ ع ِ ] (ع ص ) مرد زیرک . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). || سخت درشت .(منتهی الارب ). سخت زشت و قبیح . (از اقرب الموارد).
عضل . [ ع ِ / ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَضَل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَضل شود.
عضل . [ ع ُ / ع ُ ض َ ] (ع اِ) ج ِ عُضلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عُضلة شود.
عضل . [ ع َ ض َ ] (اِخ ) ابن هون بن خزیمةبن مدرکة، از کنانه از مضر. جدی است جاهلی و فرزندانش با برادرزاده ٔ او به نام دیش درهم آمیختند و ب...
عظل . [ ع َ ] (ع مص ) بر یکدیگر سوار گردیدن سگان به گشنی . (از منتهی الارب ): عظلت الکلاب ؛ سگان بر یکدیگر سوار شدند. (از اقرب الموارد).عظلت ا...
عظل . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاظِل . (ناظم الاطباء). ابنه زدگان و متهمان به شر. (منتهی الارب ). رجوع به عاظل شود.
عزل . [ ع َ ] (ع مص ) یکسو نمودن و جدا کردن و بیکار ساختن . (از منتهی الارب ). جدا کردن . (دهار). جدا کردن و معزول کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج ...
عزل . [ ع َ ] (ع اِمص ) بیکاری . (غیاث اللغات ). بیغی و بازداشت از کار و شغل و منصب . (از ناظم الاطباء). معزولی . پیاده کردن از عمل . برکناری ...
عزل . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن و بی انتقاد تا وقت اداء. (منتهی الارب ).آنچه پیشکی در بیت المال وارد شود در صورت...