گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ار نویسه گردانی: ʼR ار. [ اُ ] (اِخ ) ۞ نام شهری در معبر اسکندر مقدونی از باختر به سند. رجوع به ایران باستان ص 1773 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی عر عر. [ ع َرر ] (ع مص ) به بدی انداختن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آلودن کسی را به بدی . (منتهی الارب ). || رسانیدن کسی ... عر زدن عر زدن . [ ع َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، گریه کردن کودک است با آواز بلند. موی آر موی آر. (نف مرکب ) که موی آرد. که دارای موی شود. که موی بر خود برویاند. (یادداشت مؤلف ). موی دار و پوشیده شده از موی دراز. (ناظم الاطباء)... دوات آر دوات آر. [ دَ ] (نف مرکب ) آورنده ٔ دوات . || مهردار. (ناظم الاطباء). دین آر دین آر. (نف مرکب ) (از: دین + آر، آورنده ) دین آورنده . پیمبر : مسیحای دین آر، اگر کشته شدنه فر جهاندار ازو گشته شد.فردوسی . ابند آر ریشه ی پارسی از واژه ی عربی مغالطه گر .... ابندآری در معنی مغالطه گری می آید... (با فتحه ی الف و ب ) عر و عر عر و عر. [ ع َرْ رُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حکایت آواز خر. نهیق . عرعر.- عر و عر کردن ؛ آواز برآوردن خر.- || مجازاً و در مقام استخفاف ، ن... عر و عر عر و عر. [ ع ُرْ رُ ع ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرفتار استفراغ و غثیان شدن . (فرهنگ لغات عامیانه ). توله آر توله آر. [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ شهر و بندری است در ماداگاسکار که بر ساحل جنوب غربی این جزیره واقع است و 18000 تن سکنه دارد. عر و عنگ عر و عنگ . [ ع َرْ رُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آواز خر. (یادداشت مرحوم دهخدا). عرعر. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود