ارد
نویسه گردانی:
ʼRD
ارد. [ اَ ] (اِخ ) کوره ایست بفارس ، کرسی آن تیمارستان است . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ارد. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس ، ...
ارد. [ اَ ] (اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان . در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است بمعنی نیک وخوب . کل...
ارد. [ اَ رَ ] (اِخ ) مخفف اراد است و آن نام فرشته ایست که تدبیر و مصالح روز ارد که بنام او مسمی است بدو مفوض است . (شمس اللغات ). رجوع ب...
ارد. [ اُ ] (اِ) مانند و نظیر و شبه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (شعوری ).
ارد. [ اُ رَ ] (اِخ ) بیست وپنجم از هر ماه شمسی . (شمس اللغات ). رجوع به اَرْد شود.
ارد. [ اِ ] (اِخ ) نام فرشته ایست که موکل بر دین و مذهب است و تدبیر و مصالح روز ارد که بیست وپنجم از هر ماه شمسی است بدو تعلق دارد، نیک ...
ارد. [ اِ رَ ] (اِخ ) (ده ...) موضعی است بسیزده فرسخی میانه ٔ شمال و مغرب شهر لار.
ارد. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قرای فوشنج است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
ارد. [ اَ ] (اِخ ) کرسی ناحیتی در فرانسه و موقع آن در کنار نهر کون ، بمسافت 20 هزارگزی جنوب غربی اسوار و در آن مواد آتشفشانی یافت شود و محص...
ارد. [ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از جزائر دریای واقع در شمال شرقی جزیره ٔ بحرین و آن جزیره ای منخفضه و رملیة است و ترعه ای آنرا میشکافد که آب وی ...