گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارز نویسه گردانی: ʼRZ ارز. [ اِ رِ ] (اِخ ) ۞ شهری در ارمنستان که بقول اگاثانگلس مورخ ارمنی (مائه ٔ چهارم میلادی ) در آنجا مانند معبد خوزستان ، مجسمه ٔ زرین ناهید برقرار بوده است . (یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 175). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی آرض آرض . [ رَ ] (ع ن تف ) سزاوارتر. شایسته تر. اَلْیَق . اجدر. احری ̍. اولی ̍. عارض عارض .[ رِ ] (ع ص ) عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ لشکر. بخشی فوج یا سالار فوج . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه... عارض عارض . [ رِ ] (اِخ ) نام شاعری است اصفهانی . مؤلف مجمع الفصحاء درباره ٔ وی نویسد: نامش آقابابا و شغلش پاره دوزی بود. و طبع خوشی داشته و از ا... عرض عرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و... عرض عرض . [ ع َ ] (ع اِ) پهنا، خلاف طول . (منتهی الارب ). خلاف طول . (از اقرب الموارد). و عادت مردمان چنان رفته است که درازترین بعدی را طول ... عرض عرض . [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است مشرف بر شهر «فاس » ۞ در المغرب . (از معجم البلدان ). عرض عرض . [ ع َ رَ ] (ع مص ) بس فربه و پرگوشت شدن از کثرت گیاه . (از منتهی الارب ). شکافته شدن گوسفند از کثرت علف ، یعنی از چرا کردن . (از اقرب... عرض عرض . [ ع َ رَ ] (ع اِ) آنچه لاحق گردد مردم را از بیماری و جز آن . و گزند. (منتهی الارب ). آنچه از مرض و غیره بر انسان عارض شود. (از اقرب ... عرض عرض . [ ع َ رِ ] (از ع ، ص ، اِ) مخفف عارض . عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ سپاهیان . سان دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). مفتش . لشکرنویس : و از آن جا... عرض عرض . [ ع ِ ] (ع اِ) اندام . (منتهی الارب ). جسد. (اقرب الموارد). تن مردم . (مهذب الاسماء). بدن و جسد.(غیاث اللغات ). || هر عضو که از آن خو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۰ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود