ارشد
نویسه گردانی:
ʼRŠD
ارشد. [ اَ ش َ ] (اِخ ) ابن احمد برسوی . او راست : ارشاد الطالبین فی شرح وصایا المهتدین .
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ارشد. [ اَ ش َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رشد. رشیدتر. راه راست یابنده تر. (غیاث ) (آنندراج ). || به رشدرسیده .- ارشد اولاد یا اولاد ارشد ؛ آنکه ...
ارشد.[ اَ ش َ ] (اِ) حجرالنور است . (اختیارات بدیعی ). جوهری است که آنرا مرقشیشا خوانند و بعربی حجرالنور گویند. (برهان قاطع). حجرالروشنائی . (قا...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مهتر mehtar (دری) مسیاتر masyātar (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قزلجه ارشد. [ ق ِ زِ ج َاَ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 17500 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 4500 گز...
بیاتیون ارشد. [ ب ِ تی یو اَ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است که 300 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایر...