ارقون
نویسه گردانی:
ʼRQWN
ارقون . [ ] (اِ) حنا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ارقان . ایرقان . ورقان . فقولیان . برنا. یرنا. (فهرست مخزن الأدویه ). رجوع بحنا شود. || روغن جلوز. (فهرست مخزن الأدویه ).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) رجوع به محمد باقر (امیر...) ارغون شود.
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) رجوع به محمد مقیم (امیر...) ابن امیر ذوالنون ارغون شود.
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) رجوع به محمدسعید (امیر...) ارغون شود.
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) ابن اباقاخان . اباقاخان میل داشت که پس از او پسر وی ارغون بمقام ایلخانی برسد ولی چون این امر با یاسای چنگیزی که س...
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) ملک . رجوع به ارسلان ارغون و تتمه ٔ صوان الحکمه شود.
آرغون . (اِخ ) رجوع به ارغون شود.
آلب ارغون . [ ل ِاَ ] (اِخ ) چهارمین فرمانروا از سلسله ٔ اتابکان لرستان . هلاکو پس از فتح بغداد برادر او تکله را بکشت و او را حکومت لرستان داد...
ارغون آقا. [ اَ ] (اِخ ) رجوع به ارغون (امیر... آقا) شود.
اصیل ارغون . [ اَ اَ ] (اِخ ) (امیر سید...) از امیران درگاه میرزا سلطان ابوسعید تیموری بود که بسال 863 هَ .ق . هرات را تصرف کرد. خواندمیر آرد:...
الب ارغون . [ اَ اَ ] (اِخ ) شمس الدین اتابک از حکام لرستان پدر یوسف شاه و عمادالدین است . بعد از اتابک تکله حکومت لرستان یافت . (تاریخ گزی...