اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارگ

نویسه گردانی: ʼRG
ارگ . [ اَ ] (اِخ ) نام موضعی به زرنج شهر سجستان بین دروازه ٔ کرکویه و دروازه ٔ نیشک که درآن بناهای بزرگ برآورده بودند و بانی آن عمرو لیث است و پس از آن دارالاماره ٔ سیستان گردید :
آنکه برکند به یک حمله در گنبدطاق
و آنکه بگشاد به یک تیر در ارگ زرنگ .

فرخی .


و رجوع به ارک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ارگ . [ اَ ] (اِ) ۞ قلعه ٔ کوچکی باشد که در میان قلعه ای بزرگ سازند.(برهان قاطع). دِز در دِز. قلعه . حصار : به ارگ اندرون بازدارم ورابجز ن...
ارگ . [ اَ ] (اِخ ) اسمی است از اسامی نیّر اعظم که آفتاب باشد. (برهان قاطع). رجوع به ارک شود.
ارگ . [ اَ رَ / اُ رُ ] (اِ) ریسمانی باشد که گاهی بر درخت آویزند وبر آن نشینند و در هوا آیند و روند و گاهی بر پای اسب و استر بندند و در علف زا...
ارگ . [اِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ واحدکار است در سلسله ٔ ث .ژ.اِس و مساویست با کاری که قوه ٔ یک دین ۞ در صورتی که نقطه ٔ اثرش در امتداد قوه ی...
ارگ . [ اُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (از یونانی اُرْگانُن ۞ و لاتینی ارگانوم ۞ ) یکی از آلات موسیقی شبیه به پیانو که با پنجه ٔ دست نوازند. || ...
ارگ پت . [ اَ پ َ ] (پهلوی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) اَرْگپَد. رجوع به ارگبد و ارگ پات و ارجبذ شود.
ارگ زن . [ اُ زَ ] (نف مرکب ) که ارگ نوازد. رجوع به ارگ شود.
ارگ پات . [ اَ ت َ ] (پارسی باستان ، ص مرکب ، اِ مرکب ) ارگبد. ارگبذ. کوتوال . دژبان . رئیس ارگ . و این شغلی بود مهم که شاهان هخامنشی به اشخ...
این شهر در بر دارنده ی بقایای گسترده ای از یک کاخ اسلامی در تاریخ میانه و یکی از معروفترین آثار تاریخی هنر اسلامی است (بلر،۱۳۸۶: ۳۱۱).محمد اول غالب در...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.