ارمان
نویسه گردانی:
ʼRMAN
ارمان . [ اِ رَ ] (اِخ ) ج ِ فارسی ِ اِرَم : تاریخ از روزگار اِرَم گرفتند و ایشان ده گروه بودند چون : عاد، ثمود، طسم [ جدیس ]، عملیق [ عبیل ]، امیم ،وبار، جاسم ، قحطان و بر اثر یکدیگر این جماعت بفنا شدند و بقیتی ازیشان بماند که ارمان خواندندشان و برین تاریخ بماندند. (مجمل التواریخ و القصص ص 153).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عرمان . [ ع َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ).
عرمان . [ع َرْ رَ ] (ع ص ) از قرای صرخد است ، که آن از عمل حَوران ، از اعمال دمشق بوده است . (از معجم البلدان ).
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سازگاری، هماهنگی، همکاری، همدلی (دری) میسرا misrā (سغدی: میثره mişra)***فانکو آدینات 09163657861
آرمان سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) آرمان سرای . سرای حسرت . این جهان . ایرمان سرای .
در فلسفه ی اسلامی به این واژه «مدینه ی فاضله» گویند. شهر آرمانی؛ شهر ایده آل؛ شهری که تصور شود. مانند اتوپیای آرمانی افلاطون و توماس و دیگران که هر گز...
آرمان خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) حسیر. حسران . حسر. حسرت خوار.
آرمان فلوت . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) نام سازی است .
آرمان خوردن . [خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تلهیف . (مجمل اللغة).