ارمک . [ اُ م َ ] (ترکی ، اِ) پشمینه ای باشد پوشیدنی . (برهان ).پشمینه ای است ستبر. جامه ٔ پشمینه . صوف
: بملک رخت سقرلاط پادشاه آمد
امیرارمک و صوف مربعش دستور.
نظام قاری .
تا بهر عید نوروز هر نوع جامه دوزند
اطلس بران دانا، ارمک بران کامل .
نظام قاری .
آدمی راباید ارمک بر بدن
ورنه جل بر پشت خود دارد حمار.
نظام قاری .
امیران ارمک ، سلاطین اطلس
گزیده ز سنجاب و ابلق مراکب .
نظام قاری .
ارمک و قطنی و عین البقر و رومی باف
مله ٔ میلک و لالائی بی حد و شمار.
نظام قاری .
|| امروز جامه ای است پنبه ای برنگ خاکستری . || گونه ای از ریش بز
۞ .اَلته . رجوع به ریش بز شود.