اریب . [ اُ ]
۞ (ص )
۞ محرف . (جهانگیری ) (برهان ). کج . منحرف . قیقاج (بترکی ). (برهان ). اُریف . اریو. (رشیدی ). وریب و این اریب اصل کلمه ٔ مُورب عرب است ، یا هر دو زبان این کلمه را داشته اند و مؤلف غیاث اللغات گوید: این [ کلمه ] اماله ٔ وراب است بعد ابدال واو بهمزه
: سر بتاب ازحسد و گفته ٔ پر مکر و دروغ
چرب کن مغز و مخر جامه ٔ پرکوس و اریب .
ناصرخسرو.
|| (اِ) کجی . کج رفتن . (غیاث )
: یک قدم چون رُخ ز بالا تا نشیب
یک قدم چون پیل رفته در اریب .
مولوی .