ازا
نویسه گردانی:
ʼZʼ
ازا. [ اَ ] (اِ) رجوع به آزا شود. || در فرهنگ شعوری بنقل از وسیلةالمقاصدمصطکی و ژاژ آمده است . گمان میکنم ازوا و ازوی باشد و ژاژ هم وُژ و وج باشد.
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
عضاء. [ ع َ ] (ع اِ) جانوری است بزرگتر از وزغه . عظاء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عظاء شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ماریوت mâriyut (سغدی)، نسومند nasumand (اوستایی: nasumant)**** علی محمد عالیقدر 09163657861
صاحب عزا. [ ح ِ ع َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) عزادار. || بزرگ خانواده ٔ عزادار.
نخل عزا. [ ن َ ل ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )تابوت . نخل ماتم . نخل محرم . (آنندراج ) : صبح هر روز از صف مغرب برافرازد لواتا فلک بندد به ...
عزاً بزاً. [ ع َزْ زَم ْ ب َزْ زَن ْ ] (ع ق مرکب )بی شک و لامحاله . (ناظم الاطباء). رجوع به عَزّ شود.
عزا گرفتن . [ ع َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زاری و شیون کردن و به حالت ماتم زدگان درآمدن و برای سوک و مصیبت لباس سیاه در بر کردن . (ناظم الا...
عزا داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) ماتم داشتن پس از مرگ کسی . (فرهنگ فارسی معین ). سوکوار بودن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.