اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ازء

نویسه گردانی: ʼZʼ
ازء. [ اَزْءْ ] (ع مص ) سیر کردن گوسپندان بچرانیدن . سیر چرانیدن گوسپندان : اَزَاءَ الغنم . (منتهی الارب ). || بددل و ترسان شدن از کاری آغازیده و بازماندن از آن . بددل شدن و بازماندن از حاجت : اَزاءَ عن الحاجة. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۱ ثانیه
عز ذکره . [ ع َزْ زَ ذِ رُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) مرکب از فعل عز + فاعل آن (ذکر). گرامی است یاد او. عزیز است نام او. تسبیحی است که ...
عز علیک . [ ع َزْ زَ ع َ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) عزت بر تو باد : نیش بگرفت و گفت عز علیک این چنین دست را که یارد خست .عنصری .
عز علیه . [ ع َزْزَ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) عزت بر او باد، و در شاهد ذیل بطور تمسخر به کار رفته است : منم از قاضیان مشارالیه وآن دگ...
عز نصره . [ ع َزْ زَ ن َ رُه ْ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: فعل عزّ + فاعل ، نصر+ ه ) ارجمند است یاری او. و آن را پس از نام شاهان و سلاطین ...
عز اسمه . [ ع َزْ زَس ْ م ُه ْ / م ُ هَُ ] (ع جمله ٔفعلیه ٔ دعایی ) جمله ٔ دعائی مرکب از فعل و فاعل ، به معنی نام او عزیز و ارجمند باد. جمله ٔ د...
از اینکه . [ اَ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) بجای اینکه . در عوض اینکه .
از برسوی . [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) از جهت بالا. مقابل فروسوی : باشد اندر ترتیب فلکها از برسوی همی آئی فروسو. (التفهیم ).
تب آز. [ ت َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ) کنایه از شدت حرص باشد. حرارت طمع. شدت و حدت شره : کفت عیسی آسا به اعجاز همت تب آز را پیش از آهنگ بسته ...
حد اقل، در کمینه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۱ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.