از بن . [ اَ ب ُ ] (حرف اضافه + اسم ، ق مرکب ) از بیخ . ازریشه . از اصل . || اصلاً. هیچ
: از آن رنگ و آن بازوی و فر و چهر
فرومانده بد دختر از وی بمهر
همی دید کش فر و برز شهی است
ولیکن ندانستش از بن که کیست .
اسدی .
-
از بن برآوردن نهال ؛
۞ از بیخ برکندن آنرا. (آنندراج ). اجتلاف . (منتهی الارب ).
-
ازبن برکندن ؛ اجتیاح . جوح . اجتثاث . جث . تقلیع.استئصال . اصطلام . احتفان . اخترام . تخرم . ایعاب . (تاج المصادر بیهقی ). اجذار. (منتهی الارب ). تجذیر. اسحات . جلف . (تاج المصادر بیهقی ). استباحة. و رجوع به ترکیب ((از بیخ برانداختن )) ذیل از بیخ شود.
-
از بن برکنده شدن ؛ انقعاث . انقعار. (تاج المصادر بیهقی ). استحناک . (منتهی الارب ).
-
از بن برکنده شده ؛ مجتث ّ.