از بیخ
نویسه گردانی:
ʼZ BYḴ
از بیخ . [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ، ق مرکب ) از بن . از اصل .
- از بیخ افتادن و از بیخ برکنده شدن ؛ انقعاث . انقعاف . انقعار. انجعاف . تقرب . (منتهی الارب ).
- از بیخ برانداختن و از بیخ برکندن و برکشیدن و برآوردن ؛ از بن برآوردن . (آنندراج ). قلع. اقتلاع . اباحة. اسحات . اقتیاض . اقتتات . الحاف . تقریب . (منتهی الارب ). رجوع به ترکیب از بن برآوردن و از بن برکندن ذیل از بن شود.
- ازبیخ برکنده ؛مستأصل .
- از بیخ عرب شدن ؛ استنکاف کردن . انکار. حاشا کردن . تکذیب کردن . منکر شدن به تمام .
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
در لغت به معنی دعایی برای محافظت فرد از بلایا توسط خداوند است .
در استعاره به معنی : می دانم شما به من کم لطفی می کنید یا خواهید کرد ، اما من از خداو...