از بیر. [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ، ص مرکب ) از بر. (جهانگیری ) (برهان ). بیاد گرفتن و حفظ. (برهان ) (آنندراج ).
-
از بیر کردن ؛ از بر کردن . (آنندراج )
: با عطارد بسرخامه سخن داند گفت
هر دبیری که بدیوان کند آنرا تقریر
از پی رسم درآموختن نامه کنند
نامه ٔ خواجه ، بزرگان و دبیران از بیر.
فرخی .