گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ازدست نویسه گردانی: ʼZDST ازدست . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) زیردست . مطیع. محکوم . (برهان ) (جهانگیری ). فرودست . (آنندراج ) : من که از دست اینم و آنم من کنون دست راست سلطانم . سنائی . || سِنخ : با ما رقیب کمتر زانگشت زایدی نیست همدست ماست اما از دست ما نباشد.تأثیر. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی ازدست پزا ازدست پزا. [ اَ دَ پ َ ] (ص مرکب ) فطیر. (السامی فی الاسامی ). ازدست فزا. نانی که خمیر آن نرسیده باشد. (برهان ). نانی که پیش از برآمدن خمیر... ازدست فزا ازدست فزا. [ اَ دَ ف َ ] (ص مرکب ) ازدست پزا. رجوع به ((ازدست پزا)) شود. از دست از دست . [ اَ دَ ت ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (حرف اضافه + اسم ) از طرف ِ. از جانب . از قبل : شهریار از دست تو بسیار هست هیچ گلخن تاب را این کار ... از دست شدن از دست شدن. به معنى از دست رفتن است که کنایه از بیخودى و بىاختیارى و اضطراب کردن باشد. (فرهنگ فارسی برهان قاطع , ص61) [اَ دَ شُ دَ] از دست شدن (مص م... از دست رفتن ناپدید شدن، مفقود شدن، گم شدن، از میان رفتن خرقه از دست - پوشیدن خرقه از دست - پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری شدن . (از آنندراج ) : مشرب من خرقه از دست صدف پوشیدن است ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود