اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسب

نویسه گردانی: ʼSB
اسب . [ اَ / -َس ْ ] (پسوند) -َسب . مزید مؤخر نام بعض اشخاص و امکنه . رجوع به اسپ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اسب . [ اَ ] (اِ) (از پهلوی اسپ ) ۞ چارپائی از جانوران ذوحافر که سواری و بار را بکار آید. اسپ . فَرَس . نوند. برذون . نونده . باره . (حاشیه ٔ فر...
اسب . [اَ ] (اِ) یکی از مهره های شطرنج که شکل اسب دارد.- اسب و فرزین نهادن ؛ اسب و فرزین به طرح دادن و بازی را بردن . کنایه از غالب ...
اسب . [ اِ ] (ع اِ) موی زهار و دبر.(جهانگیری ). موی حلقه ٔ دبر. موی زانو. موی بُن . (مهذب الاسماء). موی نرم . || عانه . ج ، آساب .
اسب رز. [ اَ رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به اسب ریس شود.
اسب رس . [ اَ رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به اسب ریس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نیک اسب . [ اَ ] (ص مرکب ) نیک اسبه .رجوع به نیک اسبه شود : پس از شکستن لشکر مبارزان نیک اسبان به دم رفتند. (تاریخ بیهقی ص 692).
نیم اسب . [ اَ ] (اِ مرکب ) قوس . (یادداشت مؤلف از التفهیم ص 97).
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.