اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسب افکن

نویسه گردانی: ʼSB ʼFKN
اسب افکن . [ اَ اَ ک َ ] (نف مرکب ) دلاور و بهادر را گویند که یکه و تنها در میان فوج غنیم بتازد. (جهانگیری ). رشید. اسب تازنده :
برآشفت از آن پور اسفندیار
جوانی بد اسب افکن و نامدار.

فردوسی .


سواریم و گردیم و اسب افکنیم
کسی را که دانا بود نشکنیم .

فردوسی .


از آن بد کز ایران ندیدم سوار
نه اسب افکنی از در کارزار.

فردوسی .


مبازر ز لشکر نخستین منم
که اسب افکن و گرد روئین تنم .

فردوسی .


از ایشان صد اسب افکن از ما یکی
همان صد به پیش یکی اندکی .

فردوسی .


چو طینوش اسب افکن و قیدروش
نهاده بگفتارقیدانه گوش .

فردوسی .


چو میلاد با آرش مرزبان
چو پیروز اسب افکن از گرزبان .

فردوسی


بدان تا میان دو رویه سپاه
بود گرد اسب افکن و رزم خواه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.