استا. [ اَ
/ اُ ] (اِخ ) مخفف اوستا و در لغت نامه ها به اشتباه آنرا تفسیر زند و پازند گفته اند: استا تفسیر زند است ، و زند و پازند دو کتاب است از صحف ابراهیم . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). تفسیر کتاب زند است و آن کتاب مغان باشد که در احکام آتش پرستی تصنیف زردشت است . (برهان ) (غیاث اللغات ). اَبستا. وستا. ستا. است
: جادوئیها کند شگفت عجب
هست واستاش زند و استا نیست .
خسروی .
بخواند آن همه موبدان پیش خویش
بیاورد استا و بنهاد پیش .
دقیقی .
خداوند را دیدم اندر بهشت
مر این زند و استا همه او نوشت .
دقیقی .
که آنجا کند زند و استاروا
کند موبدان را بدان بر گوا.
فردوسی .
اگر نیستی اندر استا و زند
فرستاده را زینهار از گزند
از این خواب بیدارتان کردمی
همه زنده بر دارتان کردمی .
فردوسی .
از او زند و استا بیاموختند
نشستند و آتش برافروختند.
فردوسی .
نهادند [ترکان ] سر سوی آتشکده
بدان کاخ و ایوان زرآژده
همه زند و استا برافروختند
همه کاخ و ایوان همی سوختند.
فردوسی .
که دین مسیحا ندارد درست
ره گبرگی ورزد و زند و است
چو آید ز ما برنگیرد سخن
نخواهیم استا و دین کهن .
فردوسی .
بیامد بیاورد استا و زند
چنین گفت کز کردگار بلند...
فردوسی .
کز بدیها خود بپیچد بدکنش
آن نبشتستند در استا و زند.
ناصرخسرو.
وگر قیصر سگالد راز زردشت
کنم زنده رسوم زند و استا.
خاقانی .
برای شرح کلمه رجوع به اوستا شود.