استا. [ اُ ] (ص ) مخفف اُستاد که آموزنده باشد. (برهان ) (جهانگیری )(غیاث اللغات ). آموزگار. معلم . اوستاد
: هرکه از استا گریزد در جهان
او ز دولت میگریزد این بدان .
مولوی .
گرچه این عاشق بخارا میرود
نه بدرس و نه به استا میرود.
مولوی .
گفت استا راست میگوید روید
درد سر افزون شدم بیرون شوید.
مولوی .
گفت ای استا مرا طعنه مزن
گفت استا زآن دو یک را برشکن .
مولوی .
-
امثال :
احمدک استا نرفت روزی که رفت آدینه بود . رجوع به امثال و حکم در این مثل شود.
|| ماهر. حاذق . رجوع به استاذ و استاد شود.