اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استا

نویسه گردانی: ʼSTA
استا. [ اُ ] (ص ) مخفف اُستاد که آموزنده باشد. (برهان ) (جهانگیری )(غیاث اللغات ). آموزگار. معلم . اوستاد :
هرکه از استا گریزد در جهان
او ز دولت میگریزد این بدان .

مولوی .


گرچه این عاشق بخارا میرود
نه بدرس و نه به استا میرود.

مولوی .


گفت استا راست میگوید روید
درد سر افزون شدم بیرون شوید.

مولوی .


گفت ای استا مرا طعنه مزن
گفت استا زآن دو یک را برشکن .

مولوی .


- امثال :
احمدک استا نرفت روزی که رفت آدینه بود . رجوع به امثال و حکم در این مثل شود.
|| ماهر. حاذق . رجوع به استاذ و استاد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
(اوستایی) ایستادن، قیام کردن
اسطع. [ اَ طَ ] (ع ص ) درازگردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء). درازگردن از شترمرغ و جز آن . (منتهی الارب ).
اسطع. [ اَ طَ ] (اِخ ) لقبی از لقب های اسبان ، از جمله لقب اسب بکربن وائل ، و هو ذوالقلادة ایضاً. (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.