اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استان

نویسه گردانی: ʼSTAN
استان . [ اِ / اُ ] (پهلوی ، اِ) کوره . رستاق . روستا. در عهد ساسانیان ، ایالات را به أجزائی چند تقسیم کرده هر یک را یک استان ۞ می گفته اند (پاذکستپان ) ظاهراً در اصل عنوان نایب الحکومه ٔ یک استان بوده است . (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه ٔ یاسمی ص 86). قال یزیدبن عمر الفارسی ، کانت ملوک فارس تَعدّ السواد اثناعشر استاناً و تحسبه ستین طسوجاً و تفسیرالأستان اجارة و ترجمة الطسوج ناحیة. (معجم البلدان در کلمه ٔ سواد). قال العسکری مالاستان مثل الرستاق . (معجم البلدان ذیل الاستان العال ). مُقاسمه . (مفاتیح العلوم ، در مواضعات دیوان خراج ). || در زمان رضاشاه مملکت ایران را به 10 بخش تقسیم کردند و هر بخش را استان خواندند. یاقوت گوید: الاِستان العال ، هو طساسیج الانبار و بادوریا و قطربل و مسکن ، لکونها فی اعلی السواد، والاستان بمنزلة الکورة و الرستاق ، و اصله بالفارسیة الموضع کقولهم طبرستان و شهرستان . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اسطان . [ اُ ] (اِخ ) قلعه ای است مشهور از نواحی خلاط به ارمینیه . (معجم البلدان ).
سنگ آستان . [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ آستانه . دهلیزخانه . (آنندراج ). سنگ که در آستان یا آستانه ٔ در بکار رفته باشد : زیر سر گن...
حصار آستان قدس . [ ح ِ رِ ن ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در شش هزارگزی جنوب باختری اسفراین و ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.