اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استان

نویسه گردانی: ʼSTAN
استان . [ اِ ] (نف مرخم ) مخفّف استاننده . گیرنده :
من زکوةاِستان و او در قحطسال
هم بصاعی باد می پیمود و بس .

خاقانی .


|| (اِمص ) در دادو استان ، بمعنی داد و ستد آمده : اوفوا الکیل و المیزان بالقسط... (قرآن 152/6). اوفوا الکیل ؛مکیال و میزان راست کنید یعنی آنچه پیمائی و آنچه سنجی تمام بدهی ... ایفا در متاع باشد و ایفا تمام بدادن باشد و استیفا تمام بستدن باشد و وفا تمامی باشد و وافی تمام باشد. بالقسط؛ ای بالعدل ؛ بداد و استان و راستی . (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 2 ص 351، 355 و 356).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
اسطان . [ اُ ] (اِخ ) قلعه ای است مشهور از نواحی خلاط به ارمینیه . (معجم البلدان ).
سنگ آستان . [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ آستانه . دهلیزخانه . (آنندراج ). سنگ که در آستان یا آستانه ٔ در بکار رفته باشد : زیر سر گن...
حصار آستان قدس . [ ح ِ رِ ن ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در شش هزارگزی جنوب باختری اسفراین و ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.