اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استخوانی

نویسه گردانی: ʼSTḴWANY
استخوانی . [اُ ت ُ خوا / خا ] (ص نسبی ) ۞ منسوب به استخوان . از استخوان . عظمی :
خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
تب استخوانی . [ ت َ ب ِ اُ ت ُ خا ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) تب دق . (بهار عجم ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام )(ناظم الاطباء). تب لازم . (فرهنگ نظام )....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.