اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استر

نویسه گردانی: ʼSTR
استر. [ اَ ت َ ] (اِ)آن جامه که زیر ابره ٔ قبا و امثال آن بدوزند و بمد همزه برای ضرورت نظم خوانده اند. (مؤید الفضلاء). و این گفته بر اساسی نیست ، چه اصل آستر است با الف ممدوده نه همزه ٔ مفتوحه . آستر و بطانه ٔ جامه . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
استر. [ اَ ت َ ](اِ) ۞ در سانسکریت اسوتره ۞ که جزء اول آن اسو بمعنی اسپ است . (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 226- 27). چارپائی با...
استر. [ اَ ت َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ساتر. پوشنده تر: و اولی ان یغسله [یغسل المیت ] فی قمیص لأنه اَستر. (معالم القربة).
استر. [ ] (اِخ ) از توابع بلوچستان و آن دارای معدن آهن است .
استر. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) ۞ استیر. مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: استر یا هدّسه لفظ اوّل فارسی و بمعنی ستاره میباشد و لفظ دوم عبرانی و بمعنی د...
استر. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) (کتاب یا صحیفه ٔ ...) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: صحیفه ٔ استر همواره در میان یهود و مسیحیان در جزء کتب قانونی محسوب ...
موی استر. [ اُ ت ُ ] (نف مرکب ) سترنده و تراشنده ٔ موی . حلاق . سلمانی . دلاک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
یکی از فرآیندهای شیمائی و با خصوصیات متفاوت که موارد مصرف گوناگونی دارد. یکی از انواع آن در تهیه الیاف و پارچه های مورد مصرف در پوشاک و صنایع پوششی اس...
ساری استر. [ اِ ] (اِخ ) برادر تیگران پادشاه ارمنستان و داماد فرهاد سوم [ 69 - 60 ق . م . ] پادشاه اشکانی بود. در لشکر کشی فرهاد بسال 64 ق . ...
استر و مردخای . [ اِ ت ِ رُ م ُ دَ ] (اِخ ) نام یکی از کتابهای تورات . ابن الندیم در الفهرست گوید: حشوارش نام یکی از کتب تورات و مرادف مجله...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.