گفتگو درباره واژه گزارش تخلف استون نویسه گردانی: ʼSTWN استون . [ اُ ] (اِ) بالار. ستون . (برهان ). عماد. ساریة. (منتهی الارب ). مخفف آن اُسْتُن . (جهانگیری ). رجوع به استن شود. و معرب آن اسطوانه است : چارعنصر چاراستون قویست که بر ایشان سقف دنیا مستویست .مولوی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی استون استون . [ ](اِ) بزبان گیلی اذخر را گویند و بدان دست شویند. جان استون این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. استون آباد استون آباد. [ اُ ] (اِخ ) موضعی در انزان هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 79 و 125 بخش انگلیسی ). و رجوع به استناباد شود. ایرون استون این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. آستون آستَوَنَ (اوستایی) 1ـ عبادت ـ حمد ـ ستایش کردن گروهی 2ـ التزام داشتن به شریعت اسطون اسطون . [ اُ ] (معرب ، اِ) بیونانی اسطفین است که زردک باشد. و بهترین آن زرد و شیرین بود. (برهان ). گزر. جزر. رجوع به اسطفین شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود