اسر
نویسه گردانی:
ʼSR
اسر. [ اَ ] (ع مص ) اِسار. بستن . || اسیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برده کردن : و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقاً تقتلون و تأسرون فریقاً. (قرآن 26/33). || زندانی کردن . (دزی ج 1 ص 21). || آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). خلقت . || نیک آفریدن . || پالان بدوال بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || به احتباس بول مبتلا شدن . || بندگی . (دزی ج 1 ص 21).
واژه های همانند
۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اسر. [ ] (اِخ ) یکی از فرزندان یعقوب . (مجمل التواریخ و القصص ص 194). و در طبری ص 355 اشر آمده .
عاسر. [ س ِ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ دم برداشته ٔ دونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
آسر. [ س ُ ] (اِ) کشتزار. مزرعه . غله زار : چو ابر کف شه تقاطر نمایدزر از آسر طَمْع سائل برآید. منجیک .و این کلمه را آسه نیز ضبط کرده اند با همی...
اثر. [ اَ ث َ ] (ع اِ) عقب . ایز. حف ّ. حفف :خرج فی اثره ؛ برآمد پس او. (منتهی الارب ). || نشان . پی . داغ پای . جای پای . نشان قدم : قطع اﷲ ...
اثر. [ اَ ] (ع اِ) جوهر شمشیر. ج ، اُثور. (منتهی الارب ). پرند شمشیر.
اثر. [ اُ ث ُ ] (ع اِ) جوهر شمشیر. || نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی . (منتهی الارب ). آب ِ رو.
اثر. [ اُ ] (ع اِ) نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی . || نشانی است در باطن سپل شتر که به آهن کرده میشود تا بدان پی آن ش...
اثر. [ اِ ] (ع اِ) جوهر شمشیر.(منتهی الارب ). پرند شمشیر. ج ، اُثور. || بعد. پس . (منتهی الارب ). پی . (مؤید). || روغن خالص . (منتهی الارب ). ...
اثر. [ اَ ث ِ/ ث ُ ] (ع ص ) آنکه خود را بر اقران برگزیدن خواهد به صفات نیکو. آنکه گزیند چیزهای خوب را برای خود، نه برای یاران .
اثر. [ اَ ] (ع مص ) بر گشنی داشتن . (تاج المصادر). || بسیار جستن شتر نر بر شتر ماده . (منتهی الارب ). || برانگیختن .