اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسر

نویسه گردانی: ʼSR
اسر.[ اَ س َرر ] (ع ص ) اَجوف . میان کاواک . (منتهی الارب ).میان تهی . (زوزنی ). پوک . || نیزه ٔ میان تهی . (مهذب الاسماء). || آنکه در کار کسی دخل کند. || ناخوانده درآینده . || شتر که کرکره ٔ آن مجروح باشد. (منتهی الارب ). || آنکه نافش را علتی رسیده باشد. (زوزنی ). آنکه نافش را علتی بود. (مهذب الاسماء). || (ن تف )نعت تفضیلی از مسرور. مسرورتر. (غیاث ). شادان تر.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عسر. [ ع َ س َ ] (ع اِمص ) دشواری . || بدخوئی و زفتی . (منتهی الارب ).
عسر. [ ع َ س ِ ] (ع ص ) کار درپیچان و دشوار. (منتهی الارب ). صعب . (اقرب الموارد). مشکل . عویص . سخت . دشخوار. عسیر: حاجة عسر؛ نیاز دشوار. (منتهی ...
عسر. [ ع ِ ] ۞ (اِخ ) آن را نام قبیله ای از جن دانسته اند، و برخی گویند سرزمینی است که جن در آن سکنی دارد. و برخی آن را نام جایگاهی د...
عسر. [ ع ُ ] (ع مص ) دشوار گردیدن . (از منتهی الارب ). دشخوار شدن . (المصادر زوزنی ). دشخوار شدن کار. (تاج المصادر بیهقی ). دشوار شدن . (ترجمان ع...
عسر. [ ع ُ ] (ع اِمص ) دشواری . خلاف یسر. (منتهی الارب ). دشواری . (دهار) : یرید اﷲ بکم الیسر و لایرید بکم العسر (قرآن 185/2)؛ خداوند برای شما...
عسر. [ ع ُ س ُ ] (ع اِمص ) دشواری . خلاف یُسر. (منتهی الارب ). || قلت و کمی ذات الید و مال . (از اقرب الموارد). عُسر. و رجوع به عسر شود.
هنایش، هنود (تاثیر / effect) از یات (= فعل) هنودن ریشه ی کهن: خْشناتای (= اثر قانع کننده)
(= نشان) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پَدا (سنسکریت) ژیتاب (سنسکریت: چیتاورْتی) اثری از او نماند= ژیتابی از او نماند.
(= کار هنری ـ نوشتاری) این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد: واشا (سنسکریت)؛ اثر هنری= واشای هنری
(= پیامد، تأثیر) این واژه عربی می باشد و پارسی آن اینهاست: شِوین (کردی) هَنود (پارسی دری) اثر دارو= شوین دارو
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.