اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسکافی

نویسه گردانی: ʼSKAFY
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) و اسمه ... نحو مأتی ورقة. [ کذا ]. (ابن الندیم ص 239).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
اسکافی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اسکاف که ناحیه ای است در بغداد در جهت نهروان از سواد عراق . (انساب سمعانی ).
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به ابن جنید ابوعلی محمدبن احمدبن جنید و خاندان نوبختی ص 117 شود.
اسکافی . [ اِ] (اِخ ) ابوحنیفه . رجوع به ابوحنیفه ٔ اسکافی شود.
اسکافی . [ اِ ](اِخ ) رجوع به ابوالفضل جعفربن محمود اسکافی شود.
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابی سالم المعمربن عبدالملک بن ناهوج . رجوع به حسن ... شود.
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) علی بن محمد اسکافی نیشابوری مکنی به ابی القاسم . رجوع به ابوالقاسم اسکافی شود.
اسکافی .[ اِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ خطیب اسکافی مکنی به ابی عبداﷲ. ادیب لغوی . رجوع به محمدبن عبداﷲ خطیب اسکافی و معجم المطبوعات و روضات ا...
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ اسکافی مکنی به ابی جعفر. از ائمه ٔ معتزله ٔ بغداد. متوفی بسال 140 هَ .ق . وی در بعض عقاید بشیعه نزدیک ا...
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) محمدبن همام بغدادی مکنی به ابی علی . رجوع به ابوعلی همام اسکافی و خاندان نوبختی ص 215، 227، 230 و 234 شود.
اسکافی . [ اِ ](اِخ ) نیشابوری . او را رسائلی است . (ابن الندیم ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.