اسکندر
نویسه گردانی:
ʼSKNDR
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) دوم . پادشاه مقدونیه . پس از آمین تاس سوم پسراو اسکندر دوم جانشین او شد و خواست سیاست تعرض نسبت باهالی تسالی اختیار کند، ولی تبی ها از آنها حمایت کرده با قشونی وارد مقدونیه گردیدند. در این احوال جنگ داخلی در این مملکت درگرفت . توضیح آنکه بطلمیوس که دختر آمین تاس را داشت بر اسکندر یاغی شد، بعد منازعه بدین ترتیب خاتمه یافت که در مقدونیه هر دو حکومت کنند، ولی اسکندر بزودی کشته شد و بطلمیوس تنها مالک الرقاب مقدونیه گردید. (ایران باستان ج 2 ص 1193).
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۳ ثانیه
اسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) لَن سِسْت . رجوع به اسکندربن اروپ شود.
اسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی ...
اسکندر نامی سنسکریت است و در آن زبان (وداها)، سکنده skanda (جهش کننده) خوانده می شده است. او فرزانه ای بوده با نام سکنده کوماره skandakumâra، پسر برهم...
سد اسکندر. [ س َدْ دِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) به این سد، سد یأجوج و مأجوج و سد ذوالقرنین نیز گویند.داستان آن چنین است : چون اسکندر به حد مشرق ...
جام اسکندر. [ م ِ اِ کَ دَ] (اِخ )پیاله آب مانده می خورد زردی که از این دیگر برنگردی//////////////////////////////////////////////////////////////////...
اسکندر اول . [ اِ ک َ دَ رِ اَوْ وَ ] (اِخ ) اسکندر پسر آمین تاس پادشاه مقدونیه را باید اسکندر اول نامید. وی درموقع جنگ های خشیارشا با یونان در...
اسکندر ثانی . [ اِ ک َ دَ رِ ] (اِخ ) لقب محمدبن تکش خوارزمشاه : و سلطان محمد را بر سبیل معهود در القاب اسکندر الثانی نوشتند. (جهانگشای جوینی ...
اسکندر رومی . [ اِ ک َ دَ رِ رو ] (اِخ ) قدما اسکندر مقدونی (یونانی ) را اسکندر رومی گفته اند و در کتب پهلوی ارومیک (رومی ) آمده . رجوع بفهرست ...
اسکندر شدید. [ اِ ک َ دَ ش َ ] (اِخ ) او راست : بیان الصناعة من اتقان فن الزراعة، که در مطبعةالرغائب در زقازیق بسال 1905م . طبع شده . (معجم الم...
اسکندر شیخی . [ اِ ک َ دَ ش َ ] (اِخ ) وی از اولاد افراسیاب جلالی ملقب بشیخی است . افراسیاب حاکم مازندران و از مریدان سید قوام الدین مرعشی ...