اسلوب الحکیم . [ اُ بُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) هو عبارة عن ذکر الاهم تعریفاً للمتکلم علی ترکه الاهم کما قال الخضر صلی اﷲعلیه وسلم حین سلم علیه موسی انکاراً لسلامه لأن ّ السلام لم یکن معهوداً فی تلک الارض انی
۞ بارضک السلام و قال موسی صلی اﷲ علیه وسلم فی جوابه انا موسی کأنه قال موسی اجبت عن اللائق بک و هو ان تستفهم عنی لا عن سلامی بارضی (؟). اسلوب حکیم نزد اهل معانی تلقین مخاطب باشد بغیر آنچه انتظار آنرا دارد، بدین طریق که مخاطب را آگاه سازد که معنیی را که متکلم در نظر گرفته مناسبتر از آن معنیی است که منظور مخاطب است والبته این معنی برخلاف مقتضای ظاهر باشد. چنانکه آورده اند: هنگامی که قبعثری را که مورد خشم حجاج ثقفی واقع شده بوددر دربار حجاج حاضر ساختند، حجاج به وی گفت : لاحملنک علی الادهم . منظور حجاج آن بود که قبعثری را تهدید کند. گفت هرآینه من ترا مقید خواهم ساخت و بجای لفظ قید، کلمه ٔ ادهم را استعمال کرد. قبعثری در پاسخ حجاج بدون درنگ گفت : مثل الامیر یحمل علی الادهم والاشهب . و قبعثری همان کلمه ٔ ادهم را با اشهب ضم ّ ساخت و گفت : آری مانند امیر شخصی بندگان را سوار بر یکران سیاه و اسب سپید خواهد فرمود (ادهم اسب سیاه رنگ و اشهب اسب سپیدرنگ باشد). و تهدید حجاج را در معرض نوید ابراز کرد، و بغیر آنچه حجاج در نظر گرفته بود پاسخ داد و منظور حجاج از لفظ ادهم قید و زنجیر بود، قبعثری خواست ذهن حجاج را از خشم و غضبی که در دل داشت منصرف گرداند، بنابراین گفت هر کس مانند امیر باشد در سلطه و اقتدار و بسط سزاوار آن باشد که به بخشایش و نیکی زیردستان را مقید سازد و این معنی را بلباس جمله ٔ: مثل الامیر یحمل ... الخ آراست . قبعثری درحال گفت : الحدید خیر من البلید؛ تندذهن به از کندذهن باشد. و گویند سبب خشم حجاج بر قبعثری آن بود که روزی قبعثری در فصل غوره با جمعی از ادباء در بوستانی نشسته بود، دراثنای مصاحبت نام حجاج بمیان آمد. قبعثری برحسب تعریض بر حجاج ، گفت : اللهم سَوِّد وجهه و اقطع عنقه و اسقنی من دمه ؛ خدایا رویش را سیاه کن و گردنش را بزن ومرا از خون او سیراب کن . سخن چینان این خبر بحجاج رساندند. حجاج به احضار او فرمان داد. چون حاضر گردید،حجاج او را تهدید کرده گفت : لاحملنک ، الی آخر الحکایة. پس نظر کن بهوش و فطانت قبعثری که چگونه بفسون و لاغ با این صنعت - یعنی اسلوب حکیم - خشم از دل حجاج بیرون ساخت تا حدی که از گناه قبعثری درگذشت و نسبت باو نیکی کرد و نعمتش بخشید. هکذا فی المطول و حاشیة الچلپی فی آخر الباب الثانی . و لفظ اسلوب بضم ّ همزه و سکون سین بمعنی روش و راه و وجه تسمیه ٔ آن نیز آشکار باشد. و در اصطلاحات جرجانی گوید: اسلوب حکیم عبارتست از ذکر معنیی مهم تر تا متکلم را تعریضی باشد بر آنکه چرا ترک اهم کرده ، چنانکه خضر علیه السلام هنگامی که موسی سلام اﷲعلیه بدو تحیت گفت و سلام کرد، چون در آن عصر سلام و تحیت گفتن معهود نبود برای تعریض گفت : انی بارضک السلام . موسی در پاسخ فرمود: اَنا موسی . گویی حضرت موسی خواست بگوید که من آنچه ترا سزاست پاسخ دهم ، چه درین هنگام تو باید از من پرسش کنی نه از سلام که در زمین خود بتو گفتم (؟). پس این گفتار موسی در حکم اسلوب حکیم باشد - انتهی . و در مطول گفته است و یلقی السائل بغیر ما یتطلب بتنزیل سوءاله منزلة غیره تنبیهاً علی ان ّ ذلک الغیر هو الاولی بحال ذلک السائل او المهم له ، کقوله تعالی : یسئلونک عن الاهلة. قل هی مواقیت للناس و الحج
۞ .فقد سألوا عن السبب فی اختلاف القمر فی زیادة النورو نقصانه حیث قالوا ما بال الهلال یبدو دقیقاً مثل الخیط، ثم یزید قلیلاً قلیلاً حتی یمتلی ٔ و یستوی ثم لایزال ینقص حتی یعود کما بداء و لایکون علی حالة واحدة.فاجیبوا ببیان الحکمة من هذا الاختلاف و هو أن ّ الاهلة بحسب ذلک الاختلاف معالم یوقت بها الناس امورهم من المزارع و المتاجر و آجال الدیون و الصوم و غیرذلک و معالم للحج یعرف بها وقته و ذلک للتنبیه علی أن ّ الاولی بحال السائلین أن یسألوا عن الغرض لا عن السبب فانهم لیسوا ممن یطلعون بسهولة علی ما هو من دقائق علم الهیئة. و ایضاً لایتعلق لهم به غرض و ایضاً لم یعطالانسان عقلاً بحیث یدرک به ما یرید من حقایق الاشیاء و ماهیاتها. و لهذا لم یجب فی الشریعة البحث عن حقائقها - انتهی . (کشاف اصطلاحات الفنون ج
1 صص
697 -
698).