اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از ملوک بنی احمر که در کشور اندلس فرمانروایی داشتند. پس از گذشته شدن پدر، برادر وی محمد بحکومت رسید و زمام مَهام ّ بدست حاجب او رضوان افتاد. پدرزن اسماعیل ابویحیی رضوان را بکشت و اسماعیل را بتخت حکمرانی نشانید. برادر او محمد بنزد ابوسالم مرینی فرار کرد و در نتیجه اسماعیل بسال 760 هَ . ق . در غرناطه جلوس کرد امازمام امور کشور در دست ابویحیی باقی ماند و بعدها کار باختلاف کشید و عاقبت ابویحیی داماد خود را بکشت وخود مالک تخت و تاج گردید. (از قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۸ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن حَقیبة یا جَفینة کوفی . این تردید در کتب رجال قدیمه نیز موجود است . ساروی در کتاب توضیح الاشتباه این ل...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن دمشقی معروف به ابوشامه . او راست : کشف ماکان علیه بنوعبید من الکفر و الکذب و الکید. (کشف الظنون ).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق شاعر. رجوع به کمال الدین اسماعیل شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالصادق بیاری . تلمیذ ابومحمد عبدالکریم (متوفی 390 هَ . ق .) و استادصدرالاسلام ابوالیسر محمدبن محمدبن حسین بن عبد...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز ملائی مکنی به ابواسرائیل کوفی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز. شیخ طوسی در رجال او را بی هیچگونه توصیف دیگر از اصحاب باقر (ع ) شمرده ، و رجال نویسان متأخر احتمال د...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز اموی کوفی . شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است . رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 13...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز سکلونی شافعی مکنی به ابوبکر. او راست : اللمح العارضة فیما وقع بین الرافعی و النووی من المعارضة.
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن عبدالغافر. راوی صحیح مسلم . او راست کتابی جلیل الفائدة در یک مجلد مرتب بر حروف . وفات وی بسال 445 هَ . ق . است . (...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالغنی بن اسماعیل بن احمد. رجوع به نابلسی شود.