اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از ملوک بنی احمر که در کشور اندلس فرمانروایی داشتند. پس از گذشته شدن پدر، برادر وی محمد بحکومت رسید و زمام مَهام ّ بدست حاجب او رضوان افتاد. پدرزن اسماعیل ابویحیی رضوان را بکشت و اسماعیل را بتخت حکمرانی نشانید. برادر او محمد بنزد ابوسالم مرینی فرار کرد و در نتیجه اسماعیل بسال 760 هَ . ق . در غرناطه جلوس کرد امازمام امور کشور در دست ابویحیی باقی ماند و بعدها کار باختلاف کشید و عاقبت ابویحیی داماد خود را بکشت وخود مالک تخت و تاج گردید. (از قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۵.۵۲ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اول ایوبی . رجوع به صالح و رجوع به کتاب النقود ص 137 شود.
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) باخرزی (امام ). رجوع به باخرزی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) بجلی . رجوع به اسماعیل جبلی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) بلیغ. رجوع به بلیغ شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) تبان . رجوع به اسماعیل بن اسود شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) توفیق . مدرس مدرسه ٔ محمدیةالامیریة. او راست : علم تدبیرالصحة که آنرا بمعاونت سعودی ابراهیم تألیف کرد و در مصر بسال 13...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جبلی . در جامعالرواة اردبیلی آمده است که در باب نماز عید از کتاب استبصار ابان بن عثمان از وی روایت کند و او از ابوجعف...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف ا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جوهری . رجوع به اسماعیل بن حماد الجوهری شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) چشتی . رجوع به ترجمه ٔ احمد چشتی در همین لغت نامه شود.