اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم جعفربن ناصر الحق (ناصر کبیر) نبیره ٔ دختری ماکان کاکی ،معاصر ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد صاحب القلنسوة. وی مازندران را تحت تصرف آورد، اما هم در آن نزدیکی مادر ابوجعفر دو نفر کنیزک اسماعیل را بفریفت تا زهر در طعام او کردند و او را از پای درآورند. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 2 ص 150). و رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 140 بخش انگلیسی شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۰ ثانیه
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) طبیب جرجانی رجوع به اسماعیل جرجانی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) طغریلی . از امرای سلطان محمود سلجوقی . (اخبارالدولة السلجوقیه تألیف صدرالدین حسینی ص 88). در حاشیه ٔ همین صفحه مصحح ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ظافر. رجوع به ظافر اسماعیل بن الحافظبن محمد... مکنی به ابومنصور شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ظافر. رجوع به ظافر اسماعیل بن عبدالرحمن ... شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عادل شاه . یکی از سلاطین بیچاپور هندوستان . وی در سنه ٔ 915 هَ . ق . بر تخت سلطنت جلوس کرد و بعد از 25 سال فرمانفرمایی ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عباد (صاحب ). رجوع به صاحب بن عباد شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عبدالرحمن صابونی . رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمن ... صابونی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عجلونی . یکی از علماء متأخر شام . مولد وی سنه ٔ 1087 هَ . ق . در عجلون است . و او نزد مشاهیر عصر خود مانند عبدالغنی نابلس...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عقدایی یزدی . استاد سلیمان حسنی حسینی طباطبایی نایینی الاصل یزدی المسکن . رجوع به روضات ص 306 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (افندی ) علی . موظف نیابت استیناف اهلیه در مصر. او راست : النخبة الازهریة فی الجغرافیة العمومیة، در مطبعه ٔ کاستیلیولا بسا...