اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم جعفربن ناصر الحق (ناصر کبیر) نبیره ٔ دختری ماکان کاکی ،معاصر ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد صاحب القلنسوة. وی مازندران را تحت تصرف آورد، اما هم در آن نزدیکی مادر ابوجعفر دو نفر کنیزک اسماعیل را بفریفت تا زهر در طعام او کردند و او را از پای درآورند. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 2 ص 150). و رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 140 بخش انگلیسی شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
چمن اسماعیل . [ چ َ م َ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان 3 بخش هرسین شهرستان کرمانشاه که در 17 هزارگزی جنوب باختری هرسین و 3 هزارگزی ده نو واقع ...
حجر اسماعیل . [ ح ِ رِ اِ ] (اِخ ) گرداگرد کعبه اندرون حطیم از سوی شمال . مصطبه ای را گویند که دیواری بر آن محیط است و پس از دوره ٔ قریش زی...
ده اسماعیل . [ دِه ْ اِ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 5هزارگزی جنوب ده دوست محمد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند است ...
رشک اسماعیل . [ رَ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنه 100 تن . آب آن از چشمه . محصولات عمده غلات و توتون و مازو...
نام طایفه ای است که در روستای مروشکان از توابع بخش سرچهان شهرستان بوانات مقیم هستند
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کنار اسماعیل . [ ک ُ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهو است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 1300 تن سکنه دارد و مزارع لاتی دان ، رضا...
شاه اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) امیر اسماعیل . از یاران ملک فخرالدین کرت و همان کسی است که ملک فخرالدین وی را با دویست تن مأمور گردانید که ...
چاه اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهوار بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 30 هزارگزی شمال میناب بر سر راه فرعی کهنوج ب...
اسماعیل پاشا. [ اِ ] (اِخ ) یکی از وزرای زمان سلطان محمدخان ثالث . وی در موقع والیگری شام بقلع و قمع سعد، شریف مکه ، مأمور گشت و با دسته ها و...