اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسماعیل

نویسه گردانی: ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سهل بن نوبخت . وی مشهورترین ِ پسران ابوسهل است که اخبار او با ابونواس مشهور شده و این شاعر تیززبان او را هجوهای رکیک گفته است ، چهار قطعه شعر در هجو اسماعیل در دیوان او دیده میشود ۞ که معروفترین آنها دو قطعه ایست که در آنها ابونواس اسماعیل را ببخل و لئامت منسوب داشته و آن دو قطعه این است :
خبز اسماعیل کالوشَ
-ی اذا ما شق یرفا
عجبا من اثر الصّنَ
َعة فیه ِ کیف َ یخفی
اِن ّ رفّاءَک هذا
اَلطف ُ الأمةِکفا
فاذا قابل بالنصَ
َف من الجردق نصفا
اَلطف ُ الصنعة حتی
لایُری ̍ مطعن اِشفا
مِثل َ ما جاءَمن التنَْ
َنور ما غادَرَ حرفا
و له فی الماء ایضاً
عَمل اَبدع ُ ظَرفا
مَزحه ُ العذب بماءِ الَ
َبئرکی ْ یزدادَ ضِعفا
فَهْوَ لایسقیک منه
مثل ما یشرب صرفا. ۞
ایضاً:
علی خبز اسماعیل واقیة النحل
فقد حل ّ فی دارالامان من الاکل
و ما خبزه الاّ کآوی یُری ̍ ابنه
و لم یر آوی فی حزون و لا سهل
و ما خبزه الاّ کعنقاءَ مُغرِب
تصوّر فی بسطِ الملوک ِ و فی المثل
یُحدّث عنه الناس من غیر رؤیة
سوی صورَة ما ان تمرّ و لاتحلی
و ما خبزه الاّ کلیب بن وائل
و من کان یحمی عزّه منبت البقل
و اِذ هو لایستب ّ خصمان عنده
ولا الصوت مرفوع بجدّ و لا هزل
فان خبز اسماعیل حل ّ به الذی
اصاب کلیباً لم یکن ذاک من ذل ّ
و لکن قضاء لیس یسطاع ردّه
بحیلة ذی مکر و لا فکر ذی عقل .
این دو قطعه شعر، مخصوصاً قطعه ٔ دوم در میان ادبای تازی زبان بسیار مشهور است و آنها را بر سبیل تمثل نقل و انشاد میکرده اند چنانکه ابوزیدمروزی موقعی که با ابوحیان علی بن محمد توحیدی بمنزل ذوالکفایتین علی بن محمدبن العمید رفته بود و حاجب وزیر ایشان را باین عذر که ذوالکفایتین مشغول نان خوردن است بار نداد بقطعه ٔ دوم تمثل جسته است ۞ ، و مارگلیوث طابع معجم الادباء بتصور اینکه این قطعه از ابوزید مروزی است در ذیل صفحه بمناسبت اسم اسماعیل آنها را در حق صاحب اسماعیل بن عبادگرفته است ، در صورتی که قطعه ٔ فوق از ابونواس است در ذم ّ اسماعیل بن ابی سهل . و ابوزید مروزی بتصریح یاقوت آنها را بر سبیل تمثل خوانده است . هجوی که ابونواس از اسماعیل گفته و او را با وجود اکرام و مهمان نوازی در حق خود ببخل منسوب داشته مورد ملامت ادبای بعد قرار گرفته است ، چنانکه جاحظ از مذمت رفتار حق شکنانه ٔابونواس خودداری نتوانسته است ۞ ، اتفاقاً میان پسران ابوسهل کسی که بیش از همه بابونواس خدمت کرده و اخبار و اشعار او را ضبط و برای دیگران روایت کرده است همین اسماعیل است ، و حمزه ٔ اصفهانی و دیگران بچند واسطه از او اخبار ابونواس رانقل کرده اند ۞ و ابونواس خود نیز در مدایحی که از اسماعیل گفته مجد و حلم او را ستوده است ۞ . اسماعیل بن ابی سهل مدتها بعد از مرگ ابونواس (بقول اصح سال 199 هَ . ق .) حیات داشته و در حق این شاعر گفته است : من از ابونواس داناتر و باحافظه تر هرگز ندیده ام ، پس از فوت او خانه اش را فحص کردیم جز صندوقچه ای که متضمن چند پاره نوشته بود مشتمل بر نحو و لغات غریبه چیز دیگر نیافتیم ». ۞ اسماعیل لااقل تا سال 232 هَ . ق . که سال فوت واثق خلیفه باشد میزیست و در دستگاه مأمون جزء ندما و ادبای محضر او بوده است ۞ و یکی از شاگردان او یعنی ابوالحسن یوسف بن ابراهیم کاتب از خدمتگزاران ابواسحاق ابراهیم بن مهدی (163-224) که در سال 225 در دمشق بود از اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت روایت میکرد ۞ ، بنا بشهادت طبری در سال 232 موقعی که واثق خلیفه در حال احتضار بود از جماعتی از اطباء و منجمین درباب حالت خلیفه استشاره شد، از آن جمله بودند حسن بن سهل برادر ذوالریاستین فضل بن سهل سرخسی و اسماعیل بن [ ابی سهل ]بن نوبخت ۞ . ابوالفرج بن العبری بین حسن بن سهل سرخسی برادر فضل بن سهل و اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت که نام هر دو در روایت طبری هست خلط کرده و گفته است که حسن بن سهل بن نوبخت نیز از جمله ٔ منجمینی بود که بر بالین واثق خلیفه حضور داشت ، در صورتی که مقصود ازحسن منجم چنانکه طبری آورده و در ابن الاثیر هم حسن بن سهل المنجم ۞ قید شده همان برادر فضل ذوالریاستین است که چهار سال بعد از فوت واثق یعنی در سال 236 درگذشت و او در حال بیماری واثق غالباً باحوال پرسی آن خلیفه می آمد و با او از اقسام اغذیه و انواع امراض گفتگو میکرد ۞ . تقریباً عین همین اشتباه برای کلر ۞ ناشر قسمتی از تاریخ بغداد تألیف احمدبن ابی طاهر طیفور دست داده ، موقعی که خواسته است فهرستی الفبائی جهت آن کتاب ترتیب دهد، با اینکه مؤلف کتاب در عموم موارد غرضش از حسن بن سهل برادر ذوالریاستین است چون یک بار هم او را بعنوان منجم ذکر میکند ناشر در فهرست آخر کتاب حسن بن سهل را هم از خاندان نوبختی گرفته و بعضی دیگر نیز دچار این خبط شده اند ۞ . (خاندان نوبختی صص 15- 18). و رجوع بهمان کتاب ص 12، 125، 185 و 193 و عیون الانباء ج 1 ص 152 و الموشح ص 274 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) اسمعیل نیز رسم الخطی است از آن . جوالیقی گوید: و قالوا: «سراویل » و «اسماعیل » و اصلهما «شروال »و «اِشماویل » و ذلک لقرب ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام انگشتری زمردین مشهور. رجوع باسماعیلی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) عاملی در موصل از دست ممالیک بحریه ٔ مصریه . (کتاب النقود ص 129).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از نبیرگان سلطان محمود غزنوی که در قلعه ٔ دهک محبوس شد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 403).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام مردی صاحب مذهب اباحت که در دین وی نره ٔ اسب پرستیدندی و اسماعیلی بدو منسوب است (؟). (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ششمین از نظامشاهیان (در احمدنگر) که از 997 تا 999 هَ . ق . حکومت داشت . (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 290).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صاحب عیون الاخبار بوسایطی از او، و وی بوسایطی از رسول (ص ) روایت کرده : «یحمل هذا العلم من کل ّ خلف عدوله (؟) ینفون...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام پدر شهاب الدّین ادیب صابر ترمذی است . رجوع به ادیب صابر شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از ملوک بنی احمر که در کشور اندلس فرمانروایی داشتند. پس از گذشته شدن پدر، برادر وی محمد بحکومت رسید و زمام مَها...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) موضعی بمغرب دریاچه ٔ ارمیه .
« قبلی صفحه ۱ از ۷۲ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.