اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سعد احوص اشعری قمی . شیخ طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب رضا (ع ) شمرده و ثقة دانسته . علامه ٔ حلّی در خلاصةالاقوال و صاحبان کتاب الحاوی و بلغة و وجیزة و جز ایشان نیز وی را یاد کرده اند. (تنقیح المقال ج 1 ص 134).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن نزاربن مستنصر. که حسن صباح او را به ایران آورد. رجوع بتاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 522 شود.
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن نشیط مکنی به ابوعلی . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نصربن احمد. امیر نصر درایام دولت و اقبال منصب ولایت عهد به پسر بزرگ خود اسماعیل تفویض کرد اما اسماعیل پیش از ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نظام المل» ابرقوهی قاضی . او راست : کتاب تعبیر سلطانی که بنام ابوالفوارس شاه شجاع در سال 763 هَ . ق . مرتب بحروف ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوبخت . رجوع به اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت و ابن خلّکان چ تهران ج 1 ص 147 س 28 و عیون الاخبار ج 3 ص 248 س ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوح (ثانی ) سامانی مکنی به ابوابراهیم و ملقب به منتصر. وی برادر عبدالمل» سلطان اخیر از آل سامانست . ایل»خان بسا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نیکروز. وی جد قاضی مجدالدین اسماعیل است . (تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ج 1 حاشیه ٔ ص 76).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن وردان مکنی به ابوعمر. محدث است . رجوع به المصاحف ص 175 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن ابی الرضاء موصلی مکنی به ابوالمجد.او راست : غایةالوسائل الی معرفة الاوائل . و مزیل الارتیاب عن مشیمةالانت...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن جمیع ملقب به موفق الدین . او راست : کتاب ارشاد لمصالح الانفس و الاجساد.