اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سَمَکَةبن عبداﷲ پدر احمدبن اسماعیل بن سمکة. نجاشی احمد سمکة را یاد کرده گوید: وی از اعراب ساکن قم بود و مردی ادیب و صاحب تصانیف بسیار مانند «العباسی » در تاریخ بنی عباس در ده هزار ورق و کتاب الامثال . وی از اساتید ابوالفضل بن عمید بوده و رساله ای برای وی تصنیف کرده است و شیخ طوسی در رجال و الفهرست نام احمد را برای سمکة نیاورده بلکه نام جدّ او و پدر او اسماعیل دانسته است . نجاشی گوید: اسماعیل از غلامان احمدبن ابی عبداﷲ برقی معروف و تلمیذاو بوده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 50 و 51 و 134).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) قوشچی . از امرای ملک اشرف چوپانی . رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 178 شود.
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) کاتب . رجوع به اسماعیل ابواحمد کاتب شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) کاتب . رجوع به اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت و اسماعیل بن نوبخت و رجوع بفهرست عقدالفرید شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) کلکلی . صاحب طبس . از رؤسای باطنیه در زمان سلطان سنجر و سلطان برکیارق . (اخبار الدولة السلجوقیه تألیف صدرالدین ابوا...
اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) کمال الدین . شاعر. رجوع به کمال الدین اسماعیل و تذکره ٔ دولتشاه سمرقندی و روضات الجنات ص 59 و مجمعالفصحاء و تاریخ ادبی...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) مجدالدین . رجوع به اسماعیل سنکلونی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) محمدبن مهاجربن عبید. رجوع به اسماعیل بن ابی خالد شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (پاشا) مصطفی الفلکی (1240 - 1319 هَ . ق .). وی علوم ریاضی را در پاریس آموخت و حکومت مصر او را واداشت تا مکانیک عملی ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) معزالدین . رجوع بمعزالدین اسماعیل شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) معشوقی . یکی از رجال شعبه ٔ ملامیه از طریقت بایرامیه است . (قاموس الاعلام ترکی ).