اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن سهل دهقان . نجاشی او را ضعیف دانسته گوید: کتابی دارد و ما آنرا روایت کرده ایم . شرح احوال او در کتب متأخر رجال نیز آمده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 134). شیخ طوسی در فهرست لقب دهقان را نیاورده و رجال نویسان متأخر ایشان را دو شخص دانسته اند.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۵.۰۱ ثانیه
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن علی عمی مکنی به ابوعلی یا ابوعبداﷲ بصری . شیخ در الفهرست هر دو کنیت را به او داده گوید: او راست کتاب «ما اتفقت...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی عین زربی منسوب به عین زربة، سرحد قرب مصیصة. شاعر است . او راست :و حقکم لازرتکم فی دجنةمن اللیل تخفینی کأن...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی مسلی ۞ مکنی به ابوعبدالرحمن . شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده . رجوع به تنقیح ال...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی مفتی مکنی به ابوسعد. او راست : الداعی الی وداع الدنیا. (در کشف الظنون چ 1 استانبول «ابن سعد» چاپ شده ).
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن علیه مکنی به ابوبشر. محدث است . رجوع بسیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 67 و البیان و التبیین چ سندوبی ج 2 ص 270 و ضحی ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی همدانی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است . رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 140 شود.
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن عماربن عیینةبن الطفیل الاسدی . یکی از مشاهیر شعرای عرب . وی دولت اموی و عباسی را درک کرده و در کوفه نزول کرد ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمار صیرفی . شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده . و نجاشی وی را در ضمن شرح احوال برادر وی...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمربن کثیر البصری ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفداء. او راست :رسالة الاجتهاد فی طلب الجهاد و آنرا آنگاه که ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمر بونتی مکنی به ابوالطاهر، از مردم بُوَنْت شهری بمغرب در اندلس . مؤلف تاج العروس گوید: علق عنه السلفی و ا...