اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن طغتگین بن ایوب ملقب بمعزالدین ایوبی . پسر سیف الاسلام طغتگین برادر صلاح الدین ایوبی است . وی در سنه ٔ 593 هَ . ق . پس از وفات پدر در شهر زبید از کشور یمن بر مسند حکومت نشست و به دعوی انتساب به بنی امیه و قرشی بودن مدعی خلافت گشت . عموی او بنصایح عاقلانه وی را به انصراف از این ادعای واهی دعوت میکرد ولی وی نمی پذیرفت و بر طغیان و غرور او روز بروز می افزود و نسبت به اتباع و سپاهیان ظلم و تعدی روا میداشت . در نتیجه مظلومان به انتقام او را کشتند و یکی از بندگان وی را بجای او نشانیدند. (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به اعلام زرکلی معزّ الایوبی و ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 87 و حبیب السیر ج 2 جزو4 ص 198 شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد حجاری . از مردم وادی الحجارة (اندلس ).وی از اهل فضل و محدث بود. (حلل السندسیة ج 2 ص 74).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد سامانی ، مکنی به ابوابراهیم (279-295 هَ . ق .). مؤلف تاریخ بخارا آرد: ذکر بدایت ولایت امیر ماضی ابوابراهیم ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن احمد سرخسی رجوع به اسماعیل بن احمد هروی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد وراق . رجوع به ابن الزجاجی اسماعیل ... شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد هروی سرخسی مکنی به ابومحمد و معروف به ابن فرات . او راست : کتاب مناقب امام شافعی . کافی فی القراآت السبع...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن احمدبن سعید معروف به ابن الاثیر حلبی شافعی و ملقب به عمادالدین . او راست : عبرة اولی الابصار فی ملوک الامصار در د...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن الاشعث السمرقندی مکنی به ابوالقاسم . محدث است و مهذب الدین بن هِبِل در بغداد از وی سماع دارد. (عی...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن فرات سرخسی شافعی مکنی به ابومحمد. رجوع به اسماعیل بن احمد هروی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد بدری اردبیلی . اوراست : انیس القلوب و غایةالمطلوب در دعوات و اذکار که بسال 763 هَ . ق . از تألیف آن ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن یوسف سلمی . او راست جزئی در حدیث .