گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسماعیل نویسه گردانی: ʼSMAʽYL اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباد قصری . شیخ در رجال خود او را درعداد اصحاب رضا (ع ) شمرده و از مردم قصر بنی هبیرة ۞ دانسته . رجال نویسان متأخرنیز او را یاد کرده اند. (تنقیح المقال ج 1 ص 136). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۰ ثانیه واژه معنی اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اول ایوبی . رجوع به صالح و رجوع به کتاب النقود ص 137 شود. اسماعیل اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) باخرزی (امام ). رجوع به باخرزی شود. اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) بجلی . رجوع به اسماعیل جبلی شود. اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) بلیغ. رجوع به بلیغ شود. اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) تبان . رجوع به اسماعیل بن اسود شود. اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) توفیق . مدرس مدرسه ٔ محمدیةالامیریة. او راست : علم تدبیرالصحة که آنرا بمعاونت سعودی ابراهیم تألیف کرد و در مصر بسال 13... اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جبلی . در جامعالرواة اردبیلی آمده است که در باب نماز عید از کتاب استبصار ابان بن عثمان از وی روایت کند و او از ابوجعف... اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف ا... اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جوهری . رجوع به اسماعیل بن حماد الجوهری شود. اسماعیل اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) چشتی . رجوع به ترجمه ٔ احمد چشتی در همین لغت نامه شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ صفحه ۵۰ از ۷۲ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود