اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی المهاجر. یکی از روات قراءة ابن عامر است . (ابن الندیم ). و رجوع به فهرست عقدالفرید شود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: اسماعیل بن عبداﷲ یا اسماعیل بن عبیداﷲبن ابی المهاجر. وی شخصی عدالت پرور و خوش طبع بود و در سنه ٔ 100 هَ .ق . عمربن عبدالعزیز وی را والی افریقا کرد. بیشتر بربریان در زمان این والی ربقه ٔ دین اسلام را به گردن نهادند و او بعد از یک سال از این منصب معزول گشت و یزیدبن ابی المسلم کاتب حجاج را بجای او نصب کردند.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حُقَیْبَة. همان است که بعنوان اسماعیل بن جفینه یاد شد و مشترک است میان اسماعیل بن عبدالرحمان و اسماعیل بن عبد...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حکم رافعی . از آل ابی رافع مولی رسول اﷲ (ص ) نجاشی در رجال خود وی را یاد کرده گوید کتابی دارد که اسماعیل بن محمد...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حمادبن (امام اعظم ) ابی حنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه . قاضی بصره از جانب مأمون خلیفه متوفی بسال 212 ه...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن حمادبن ابی مغیرة مکنی به ابی الیسع. محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حماد الجوهری مکنی به ابونصر الفارابی . یاقوت گوید: وی خواهرزاده ٔ ابواسحاق فارابی صاحب دیوان ادب است . جوهری د...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حُمَید ازرق . روایت او از امام کاظم (ع ) در کتاب تهذیب شیخ طوسی آمده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 133).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن جَوزی . ۞ علی بن منصور از وی روایت کند و او از ابوعبداﷲ صادق . و این روایت در باب ثواب تعزیت از کتاب کافی آمده...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حیدر (شاه ...). رجوع به اسماعیل صفوی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حیدربن حمزة علوی عباسی . شیخ منتجب الدین در الفهرست خود گوید: ثقة است و عبدالرحمن نیشابوری از وی روایت کند. نسبت...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن خطاب سلمی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده . علامه در خلاصةالاقوال نیز روایتی از کشی در مدح اوآور...