اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی المهاجر. یکی از روات قراءة ابن عامر است . (ابن الندیم ). و رجوع به فهرست عقدالفرید شود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: اسماعیل بن عبداﷲ یا اسماعیل بن عبیداﷲبن ابی المهاجر. وی شخصی عدالت پرور و خوش طبع بود و در سنه ٔ 100 هَ .ق . عمربن عبدالعزیز وی را والی افریقا کرد. بیشتر بربریان در زمان این والی ربقه ٔ دین اسلام را به گردن نهادند و او بعد از یک سال از این منصب معزول گشت و یزیدبن ابی المسلم کاتب حجاج را بجای او نصب کردند.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن صبیح الثقفی ، مکنی به ابواسحاق . وی از سعدویه و سهل بن عثمان و شاذکونی روایت دارد. ابوعبداﷲ الغزّال ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مهاجر. صاحب کتاب کافی درباب آداب زکاةدهنده روایتی از او نقل کرده است . ابوالحسن عرفی از وی روایت ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تیمی ، مکنی به ابویحیی . محدث است و از اعمش روایت کند.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ۞ ابن ابراهیم خلیل (ع ). مؤلف تاریخ گزیده گوید: ساره (زوجه ٔ ابراهیم ) هاجر را با ابراهیم بخشید، ابراهیم را ازو پس...
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن عبادبن العباس بن عبادبن احمدبن ادریس الطالقانی . رجوع به صاحب بن عباد شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحسین عبدالغافربن محمد فارسی نیشابوری . متوفی 504 هَ . ق . از معاصرین غزالی . وی پدر امام عبدالغافر نویسنده ٔ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحکم ، مولی زبیر. وی کاتب عمربن عبدالعزیز بود. (عقدالفرید مصحح محمد سعید العریان ج 4 ص 249). رجوع به اسماعیل ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الفتح ، مکنی به ابوالقاسم المقری . از مردم قلعه ٔ ایوب باندلس . ابن بشکوال گوید وی فقیه و از اهل علم و مقدم...
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم بن سوید، ملقب به ابوالعتاهیة و مکنی به ابواسحاق . رجوع به ابوالعتاهیه شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم جعفربن ناصر الحق (ناصر کبیر) نبیره ٔ دختری ماکان کاکی ،معاصر ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد صاحب القل...