اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن حسین بن ابراهیم شواء، کوفی الاصل حلبی المولد و المنشاء و المدفن . وی پدر ابوالمحاسن یوسف بن اسماعیل بن علی ملقب بشهاب الدین از مشاهیر ادبا و فضلاست . رجوع به تاریخ حلب ج 4 ص 397 و ریحانة الادب ج 2 ص 352 شود. در کشف الظنون آمده : او راست : قصیدة فیما یقال بالیاءوالواو. مؤلف تاریخ حلب (ج 4 ص 400) گوید: در کتاب کشف قصیده ای آمده است به قافیه ٔ یاء و واو بنام ادیب ابی المحاسن اسماعیل ، و صواب یوسف بن اسماعیل است .
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن صدیق مکنی به ابوالصباح . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن الطبری . یکی از رؤسای طایفه ٔ بنی الطبری است . این قوم در اوائل قرن چهارم هَ . ق . نفوذ و اقتداری در صقلیه داشت...
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن طغتگین بن ایوب ملقب بمعزالدین ایوبی . پسر سیف الاسلام طغتگین برادر صلاح الدین ایوبی است . وی در سنه ٔ 593 هَ . ق ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن طلحة. وی یکی از ده پسر طلحةبن عبیداﷲ ابوقحافةبن عثمان بود. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 209).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عامر. بهبهانی در تعلیقه ٔ رجالیه گوید: ابن ابی عمیر از حماد از صاحب ترجمه روایت دارد. و او پدر علی بن اسماعیل بن ع...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبادبن العباس بن عبادبن احمدبن ادریس الطالقانی مکنی به ابوالقاسم و ملقب به صاحب . رجوع به صاحب بن عباد... ش...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباد قصری . شیخ در رجال خود او را درعداد اصحاب رضا (ع ) شمرده و از مردم قصر بنی هبیرة ۞ دانسته . رجال نویسان متأ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباس . اسماعیل بن عبدالرحمن صابونی بوسائطی از او و وی بوسایطی از رسول (ص ) نقل کرده که فرمود: للمؤمن عند افطا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباس الحمصی مکنی به ابوعتبة. محدث است . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 67 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباس العیشی . محدث شام متوفی بسال 181 هَ . ق . (حبیب السیر ج 2 جزو3 ص 84).